loading...
شهــــــــــــــــــــــــدای اسلام
nemati بازدید : 38 سه شنبه 10 اردیبهشت 1392 نظرات (1)

سجاده عشق

- مامان! پس كوش؟ همش باید دنبالش بگردم!
- چی كوش؟ باز دنبال چی می گردی؟!
- مامان تو رو خدا بگو كجا گذاشتیش؟دیر شد ، دسته رفت.
- آهان طبق معمول دنبال زنجیرت می گردی! زیر میز مطالعته، خودت اونجا گذاشتیش.
- مرتضی! این دیگه چیه ورداشتی؟!!
- هیچی مامان سجاده نمازمه!
- وا! سجاده برای چی؟ كو تا نماز! تازه می ری مسجد نمازتو می خونی.
- نه مامان امروز با روزای دیگه فرق می كنه! دیشب حاج آقا ستوده روی منبر حرفای قشنگی می گفت، خب دیگه اجازه می دین من برم؟
- نگفتی دیشب آقای ستوده چی می گفت؟
- فعلاً نمی شه ، دیرم شده.خودتون بیاین ببینین.
هیئت راه افتاده بود. پونصد متری از حسینیه دور شده بود. طفلكی مرتضی اول رفته بود حسینیه، خبری از بچه ها نبود .
- آقا ببخشید هیئت از كدوم طرف رفت؟
- عجله كن پسرم خیلی دور نشدند كوچه شهید نظری روبگیر برو بهشون می رسی.
- راستی حالا چه جوری زنجیر بزنم؟! سجاده رو چی كارش كنم؟ نمی شه با یه دست سجاده رو بگیرم و با یه دست هم زنجیر بزنم.
همینجوری با خودش كلنجار می رفت و قدم های كوچكش به دسته عزاداری نزدیكترش می كرد.حرفای حاج آقای ستوده رو تو ذهنش مرور می كرد.
- یكی از مهمترین هدف های قیام آقامون ابی عبدالله الحسین این بوده كه ارزش های دینی مثل نماز كه توسط یزید باز گرفته شده بود احیا بشه
فرزندان عزیزم نشه تا اذون ظهر سینه بزنین ، زنجیر بزنین ، پشت و سینه هاتون به عشق امام حسین سرخ بشه ، اما همین كه وقت نماز رسید شما تماشاچی باشین !! امام عزیز ما عاشقی می خواد كه به حرفاش عمل بكنه در همه زندگی ازشون پیروی بكنه.
- خب چكار كنم؟ اگه توی مسیر مسجد نبود چی؟ اگه هیئت بخواد همینجوری تا امام زاده بره چی؟ من كه نمی تونم تنهایی برم!
بی خیال سجاده رو می برم حالا یه كم خسته می شم دیگه ، چیزی نمی شه كه !
یه نفس راحتی كشید. ته تهای دسته بین بچه های بزرگتر از خودش جاشو پیدا كرد فقط ساكت بود تا دم وآهنگی كه از بلندگو پخش می شد رو درست یاد بگیره تا بتونه خودشو با جمع هماهنگ كنه.
از شادی چشماش برق می زد صدای دلنواز مداح همراه طبل و سنج واقعاً هیجان انگیز بود.
دو بیتی های مداح كه هراز چنداگاهی برای استراحت زنجیر زنان خونده می شد مرتضی رو می برد تو فضای نینوای سال 61.
می برم تا آنكه سیرابت كنم            از كمند حرمله خوابت كنم
در حرم زاری مكن از بهر آب       چون خجالت می كشم من از رباب
تا امام زاده كه محل تجمع همه هیئت ها بود هنوز خیلی راه بود.واقعاً سجاده خسته ش كرده بود اما بهش فكر نمی كرد.با هر زحمتی بود ساعتشو نگاه كرد.
ساعت وقت اذون را نشون می داد.
یه نگاهی به بلند گو كرد ، چشماشو به طبل زن و سنج زن دسته دوخت كه وسط دسته پرشورتر از دیروز می نواختند و می كوبیدن!سرشو برگردوند طرف راست  با تعجب از رفیقش پرسید:
- سعید چرا كسی اذون نمی گه؟!
- پسر اذون برا چی؟ مگه وسط زنجیر زنی كسی اذون می گه
- نه ! ولی
- خب پس چی؟
باز حرفای حاج آقا ستوده یادش اومد
- عزیزان من ظهر عاشورا كه دو لشگر به جنگ می اندیشیدند وقتی یكی از یاران امام یادآوری كرد كه وقت نماز شده حضرت دعاش كردند و از سپاه یزید خواستند فرصت اقامه نماز به آنان بدهد و با اینكه آنان تمایل به دست برداشتن از جنگ نداشتند ، امام به اتفاق یاران خویش به نماز ایستادند. دو نفر از یاران امام خود را سپر قرار دادند و در آن لحظات حساس مرگ و زندگی ، امام نماز را به جماعت اقامه كردند.
- سعید آخه الان وقت نماز ظهره!
- خب می گی چكار كنم ، می خوای برم میكروفن را بگیرم و در اختیار جنابعالی بزارم حضرت آقا اذان بگین؟!!! نه آقا جون، من خودمو ضایع نمی كنم.
- ضایع یعنی چی سعید؟ مگه می خوایم كار بدی بكنیم.مگه دیشب نشنیدی حاج آقا ستوده چی می گفت؟
سعید لحظه ای به فكر فرو رفت.
- ما هر كدوممون وظیفه ای داریم. برای انجام وظیفه دینی باید تمام توانمان را به كار گیریم و تلاش كنیم.
- ای كاش آقای ستوده همراهمون بود ، اونوقت خیلی راحت تر می شد حرفمونو بزنیم.
- حالا كه نیست ، با حاج آقا گلپر صحبت می كنیم.
- حاج آقا سلام
- سلام پسرم! چیزی شده؟ با كسی دعوات شده؟
- نه نه ! می خواس    تم      ب   گم    اذون شد ه  .پس كی نماز می خونیم؟!!
- آفرین به آقا مرتضای گل! نمازم می خونیم. نیم ساعت دیگه تا امام زاده راه داریم ، اونجا همه مون نماز می خونیم.
- ولی حاج آقا الان اول وقت نمازه ، چی می شه همینجا نماز بخونیم؟! آخه من شنیدم كسی كه اول وقت نمازش رو بخونه همراه آقا امام زمان نماز خونده، تازه امام حسین هم روز عاشورا از جنگ دست كشیدند و نماز خوندن.
- پسر جون آخه این همه آدم چه جوری وضو بگیرن ، مهر از كجا بیاریم روی آسفالت مگه می شه نماز خوند!
- حاج آقا می ریم از اون ایستگاه صلواتی آب وضو می گیریم،سنگ هم كه این دوربر فراوونه.از حاج اقا ستوده شنیدم كه اگه مهر نبود روی سنگ هم می شه سجده كرد .
- نخیر ! نمی شه حریف شما بچه های امروزی شد ، یه وقت از بس بهتون می گیم نماز بخونین زلّه می شیم ، یه وقتم اینجوری می كنین! الله اكبر خب باشه بزار ببینم چكار می تونم بكنم. شما هم برین سنگ ریزه ها رو جمع كنین.
- عزاداران عزیز! اجرتون با امام حسین (ع) امروز یه نوجوان 10-12 ساله حرفایی رو زد كه باید همون دعایی كه امام حسین علیه السلام در حق ابوثمامه كرد ، ما هم در حق این نوجوان و همه نوجوون ها و جوون های كشورمون بكنیم.
دعا كنیم كه خداوند همه جوون ها و نوجوون های ما را از نمازگزاران قرار دهد . درسته كه هوا یه كم سرده ولی هیئت همینجا نماز ظهر رو اقامه می كنه و بعد می ریم سمت امام زاده ، حاج آقا ستوده هم قراره خودشون رو به هیئت برسونن ، حالا دیگه هر جا باشن پیداشون می شه.
بزرگتر ها دنبال این نوجوون بودن و مرتباً تحسینش می كردند و تعدادی از جوونا هم كه عشق طبل و سنج و زنجیر بودندغرولندكنان می رفتند تا با شیر آب كنار ایستگاه صلواتی وضو بگیرند.
مرتضی و سعید غرق در لذت انجام وظیفه اشك تو چشماشون موج می زد اشكی برای موفقیتی ماندگار.
به راستی سجاده مرتضی اون روز فرشی برای عرشیان بود .
الله اكبر و الله اكبر      اشهد ان لا اله الا الله...........

 

 

 

 

 

 

آخرین نماز


همه مجروحین را در یك سنگر جمع كرده بودیم.حجت الاسلام تركان هم مجروح بود.او در گوشه ای از سنگر سرش را به دیوار تكیه داده بود و به نقطه ای خیره مانده بود.لبهای داغمه بسته اش هراز گاه به ذكر باز می شد.بقیه مجروحین گویا رازی مقدس را حس كرده باشند، چشم دوخته بودند به لب تركان، تركان ارادت زاید الوصفی به امام حسن مجتبی (ع) داشت،همه بچه ها از این ارادت آگاه بودند.به هر بهانه و مناسبتی ذكر مصیبت آن امام را می گفت.

ناگهان لحن تركان عوض شد، انگار كه مورد خطاب قرار گرفته باشد، با ادب و احترام خاص به همان نقطه سنگر خیره بود گفت: ( خیر نخوانده ام) چند لحظه بعد دوباره گفت: ( چشم الان می خوانم) و بعد شروع كرد به خواندن نماز.كلمات به سختی از لبانش خارج می شد گاهی در بین نماز خاموش می ماند بی هیچ حرفی، باز دوباره لبهایش به جنبش در می آمد.مجروحین می گفتند كه امام، كلمات نماز را به او تلقین می كند.
تركان در حالی كه رمق در بدن نداشت، دقیق و بدون غلط، نماز ظهر و عصرش را خواند.نزدیك ساعت چهار بود كه دوباره رو به آن نقطه كرد و گفت: (چشم) بعد شهادتین را گفت و خاموش و راز ناك به ابدیت پرواز كرد.

 

 

 

 

 

 

قد قامت الصلوه ، الله اكبر
صف های نماز منظم و بهم فشرده بود سوزن انداز نبود، البته حاج آقا ستوده همیشه یه ده دقیقه ای قبل از اذون می اومد مسجد و سر سجادش می نشست.
واقعاً چه ده دقیقه سودمندی بود، نمازگزارای مسجد میگن قلم و بیان حاجی ستوده تو همین زمان كوتاه گره های زیادی رو باز كرده. امروز آقای آذری، منظورم همین فروشنده سخت افزار كامپیوتر سر كوچه مونه. سر اذون كارپرداز
سمج یه شركت بازرگانی مشتریش بود و همچنین جوندار و با چك روز خریدار بیست تا سیستم كامل با همه تجهیزات. خیلی راحت نمی شد از كنار این معامله گذشت، اونم تو این اوضاع بلبشوی بازار
- ای بابا حالا چه میشد یه ساعت زودتر می اومدی!؟
از صبح پشت میز نشسته و جدول حل كرده و روزنومه خونده حالا یاد خرید افتاده.
بدجوری با خودش غرغر می كرد و می گفت!
هر چی بود سرش تو حسابای دیگه ای هم بود، مگه میشه از ثواب درك یه ركعت نماز جماعت گذشت؟!
چی شد؟ آذری هم نفهمید، ولی مثل این كه فرشته ای پشت كله كارپردازه زده باشد معامله زودتر از اونی كه فكرشو می كرد جوش خورد و فاكتور نوشته شده و قرار شد دو روز بعد بیاد و كامپیوترا رو ببره. دیگر نفهمید چطوری در مغازه رو قفل كرد. شكسته بسته وضو گرفت. نماز اول تموم شده بود، مكبر خوش صدا و با حال مسجد داشت تعقیبات می خوند.
- خدایا! یعنی تو مسجد به این بزرگی یه قد جا برای ما پیدا نمیشه؟!
صفا را یكی یكی رفت جلو نه، خواهش و التماس و چرب زبونی هم نتوانست براش جایی پیدا كنه. اگه بیشتر جلو می رفت باید یكی خودش می شد امام!
ایلیا شاگرد سوپری همسایه آقای آذری كه جوون باحال و با معرفتی بود یه چیزی درگوشی به دو تا مرد دو طرفش گفت و صدا زد.
آقای آذری اینجا جاهست بفرما.
حاج آقا ستوده میگن توی نماز جماعت بهتره صفا منظم پیوسته و شونه ها به هم متصل باشه. به قول معروف «جوینده یابنده است »
- از این بهتر نمی شه، خدایا شكرت، سر بزنگاه نذاشتی آبروی ما بره و از خونت بیرونم نكردی. نماز آقای ستوده طبق معمول طولی نكشید.
ولی نمی دونم چرا نماز عصر رو تندتر می خونه!
السلام علیكم و رحمه الله و بركاته، ان ا... و ملائكه یصلون علی النبی ...
خیلی ها مثل پرنده از قفس آزاد شده در حال بیرون رفتن صلوات می فرستادن! آقای آذری هنوز یك نماز دیگه داشت. ماه رمضون برنامه حاج آقا ستوده با بقیه سال تفاوت داشت.
نماز عصر كه تموم می شد ربع ساعت منبر می رفت، اما منبرشم با منبرای دیگه متفاوت بود.
اول اگه مستمعین سوالی داشتن می پرسیدن و خیلی وقتا می شد كه وقت به پاسخ به سوال می گذشت و دعا می كرد و پایین می اومد.
- السلام علیكم و رحمه ا... و بركاته، ا... اكبر، ا... اكبر، ا... اكبرمی خواست بدونه نماز عصرش تمام شد. نیم خیز شد كه بره بیرون.
- خب دوستان عزیز در خدمتیم اگر پرسشی هست بفرمائید؟ آقای آذری در انتظار بود .مردم چه می پرسند؟ كسی چیزی نپرسید.
- خب همه می دونیم كه نماز ارتباط انسان با مبدأ هستی و نیاز عمیق موجودی فقیر با خداوند بی نیازه.
انسان در اوج بحران ها، سختی ها، وسوسه ها با پناه بردن به نماز و در پرتو ا... اكبر، ایاك نعبد و ایاك نستعین خودش رو از همه چیز و همه كس رها می كنه و با قلبی سرشار از لطف و رحمت الهی همه حوادث ریز و درشت زندگی رو پشت سر می گذاره.
- خودش رو جابجا كرد،
انگاری یكی می گفت پاشو. یكی هم می گفت چه میشه ده دقیقه دندون رو جیگر بذاری و بشینی. اینقده آدم ناسپاس! همین نیم ساعت پیش تو یه معامله كاسب شدی، گوشا رو تیز كرد آقا می گفت:
- بله دوستان من اینجاست كه آدم احساس می كنه یه ربات نیس، كوكش كنند و كر و كور خم و راست بشه، احساس نمازگزار حس ماهی توی آبه!
احساس یه دوست كه همش منتظره تا فرصت دیدار فراهم بشه و هرگز نمی خواد این زمان سپری بشه.
- ما رو باش، باز جای شكرش باقیه كه حداقل نماز ظهر و عصر و به جماعت می خونیم وگرنه
... به خودش نهیب می زنه گوش كن ببین این بنده خدا برای تو داره حرف می زنه.
- در آموزه های اسلامی به نیایش كردن پس از نماز واجب توصیه مون كردن. حتی هشدار داده شده كه مبادا دعا كردن بعد از نماز واجب رو ترك كنیم. ارزش این دعا و تعقیبات مقایسه میشه با ارزشی كه نماز واجب بر نافله داره.
- خداییش خیلی بزرگه، سلام نماز و نگفته در مغازه ایم، خدایا شكرت!
- در تفسیر آیه 7 و 8 سوره انشراح از امام معصوم نقل شده كه:
«هر گاه از نماز واجب فارغ شدی، پس قیام كنی به دعا به سوی پروردگارت و رغبت كنی به
سوی پروردگارت به سوال و درخواست .»
حالا شما فكر می كنین وقتی نمازگزاری كه كار ضروری هم نداره، سریع جای نمازش رو ترك می كنه و از مسجد می زنه بیرون چقدر اشتیاق داره به اینكه با خدای مهربون عاشقانه راز و نیاز كنه.
- آقای آذری لااقل امروز به ثواب رسیدی.
لااله الا ا... بر شیطون وسواس خنّاس لعنت.

 

 

 

 

 

 

 

 

غرولند ساراکوچولو
 همه بزرگترای خونه سر سفره صبحونه جمع شده بودن ،
سارا در حالی كه دستاش روی چشاش بود و چشاش رو می مالید اومد سرسفر نشست
ولی انگاری خیلی دلخوره!
با اخم گفت مامان : مگه نگفتی بیدارم می كنی ؟ آخه چرا بدقولی كردی!چرا
برا نماز بیدارم نكردی ؟
مریم خانوم كه فكر نمی كرد بیدار شدن برای سارا  انیقده  مهم باشه گفت:
آخه دختر گلم شما خواب بودی ، دلم نیومد بیدارت كنم.حالا زودی بیا صبحونه تو بخور .
اما سارا بازم حرف خودشو زد!
مامان ! من كه به شما گفته بودم بیداركنی. نخیر مرغ یه پا داشت و دس بردار نبود .
مادر بیچاره دیگه مونده بود چی بگه!
سارا با ناراحتی ازاتاق بیرون رفت.
یه میز گرد خونوادگی تمام عیار شروع شد . موضوع میزگرد رو گفتگوی مامان و
سارا تعیین كرده بود !
حالا واقعا مادر باید سارای 7 ساله رو برای نماز بیدار می كرد ؟!!
پدر بزرگ صحبتو شروع كرد و گفت :
خب ،حق با دخترمه. چون گفته بیدارش كنی بایدصداش می زدی.اگه نگفته بود
اشكالی نداشت.
آقای برهانی برای حرفش دلیل هم آورد . حضرت امام خمینی (ره) هم همین كارو
میكردن، اگه بچه ها خواب بودن صداشون نمی كرد اگه بیدار بودن مرتب از شون
می پرسید :نماز خوندین یا نه؟
  مریم خانم با قیافه حق به جانب گفت :
 اقا جون !آخه سارا هنوز كوچیكه ، حالاكوتا وقت نماز خوندنش، این بچه كه
تكلیفی نداره .گناه داره بچم!
 تازه بدخوابم میشه .وقتی بد خواب میشه به درسش لطمه میخوره !
خانوم جون كه حرفای پدر و دختر رورصد می كرد عینكش رو جا بجا كرد و گفت :
واه! مریم جون مگه میشه؟!
 بچه باید نماز بخونه، به  زورم كه شده باید بیدارش كر د!!
همین خود شما ها یادتون رفته صُبا با چه زحمتی بیدارتون می كردم!
مگه میشه نمازو نخوند؟!!
مریم خانم كه خاطره خوشی از اون روزا وبیدار كردن خانوم جون  نداشت
لبخندی زدو گفت :
آره خانوم جون حق با شماست!! اون روزا كه به زور بیدارمون می كردی نماز
برامون زهر می شد.
اما می ترسیدیم بهتون چیزی بگیم !
آقای برهانی همینجوركه لقمه ی آخر صبحونه رو فرو می داد گفت:
مهم اینه كه چطور بیدارش كنی  مریم خانوم!
نباید كاری كنیم بچه از نماز زده بشه.
 این مهم نیست كه بچه بد خواب بشه ، مهم اینه كه آروم  وبا مهربونی
ونوازش بیدارش كنی.
 درسته كه اینجوری بیدار كردن بچه حوصله و وقت زیادی می خواد ولی به نتیجش می ارزه.
مگه نه اینه كه بچه ها رفتارای درست رو باید از همون دوران كودكی یاد
بگیرن و بهش عادت كنن؟
عزیز من ! نگران بد خوابی سارا هم نباش، اگه این بیدار شدن صبح مشكلی
داشت وضرر و خطرساز بود كه خدا نماز صبح رو واجب نمی كرد.
اینم بدون كه گاهی وقتا اگه بیدارش نكنی ممكنه پیامدای ناگوار وبدی هم داشته باشه !
مثلا اگه این بیدار نكردن موجب بی اعتنایی بچه به نماز بشه خوب نیست.
مجیدآقا یعنی  آقای پدر كه تا حالا  مهر سكوت بر لب زده بودو سخن
كارشناسان رو محك می زد بالاخره سكوت رو شكست وگفت:
حق با آقا جونه نماز رو نمیشه سبك شمرد ، از طرف دیگه نمیشه كودك را از
نماز متنفر ودل زده كرد.
باید زمینه هارو فراهم  كنیم .
وقتی سارا خودش میگه: بیدارم كنین این دیگه زورو اجبار رو تحمیل نیس.
اینو خودش خواسته .
 این نشون میده كه دلش میخواد بیدار شه و این نشونه ی خیلی خوبه ، بهترش
اینكه به خواسته بچه احترام بزاریم بعدشم كم كم عادت می كنه و خودش بیدار
بشه.
آقای برهانی كه مرتب با تكون دادن سر حرفای پسرش را تایید میكرد، گفت :
 یه نكته خیلی مهم كه خیلی از پدر و مادرا ازش غفلت می كنن ، توجه نكردن
به نظم در خواب شبانه بچه هاس.
اگه مریم جون هم شبا سارا رو زود بخوابونه  دیگه بد خواب نمیشه و به
درسشم لطمه نمی خوره.
 خانوم جون هم كه همچنان بر موضع خودش پافشاری می كرد ، گفت:
حالا سارای عزیزم خودش میخواد بیدار بشه اما همه بچه ها كه این طور نیستن
اونارو دیگه باید به زور بیدار كرد! بیچاره پدر و مادرشون چه حرصی
میخورند تا بچه ها نماز صبحشون را بخونند !
اقای برهانی كه نمی خواست به خانومش بی حرمتی شده باشه، سعی كرد جلوی
خندش رو بگیره  با آرومی گفت: خانوم جون این چه حرفیه ؟!
با زور كه نمیشه كسی رو دین دارو نماز خون كرد  . باید از راهش وارد شد .
وقتی پدر و مادر راهش رو نمیدونن و از طرفی  دلشونم می خواد بچه به رفتار
دینی رو بیاره از راههای ذوقی خود ساخته استفاده می كنن!
در كتابی خوندم كه والدین باید آروم آروم سطح آگاهی و معرفت بچه ها شون
رابالا ببرن تا بچه بدونه نماز چه فایدهای براش داره.
 با زبون نرمو جذاب از نماز و واجبات دینی باهاشون حرف بزنن .
 امكانات نماز را براشون فراهم كنن .
فضای خوندن نماز روزیبا و دل انگیز كنن.سجاده وعطر و تسبیح براشون بخرند
پدر و مادرا تو خونه  با هم نماز بخونن، یه نماز جماعت 2 نفره  تا انگیزه
تقلید و همسان سازی در بچه ها تقویت بشه.
بچه هارو همراه خودشون به مسجد و نماز جماعت بببرن ، بچه ها از بودن توی
جمع خوششون میاد ،  احساس می كنن بزرگ شدن .
نماز جماعت شیوه ی درستیه كه می تونه  مشوق خوبی  برای بچه ها باشه .
 و از آن روز قرار شد سارا كوچولو همه نمازهاش را همراه خونوادش بخونه.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط سینما در ماشین با ایرانتیک در تاریخ 1399/03/13 و 0:06 دقیقه ارسال شده است

سینما در ماشین
https://www.irantic.com/car-cinema
من بابت سایت خوبتون ممنون هستم. ایرانتیک جدیدا ویژگی جدیدی آورده که توسط آن میتونیم با ماشین بریم داخل سینما و فیلم سینمایی رو از داخل ماشین ببینیم. اینجوری هم راحت تریم هم بهداشتیه هم خوراکی میتونیم سینما ببریم با خودمون.سینما ماشین بهترین کاری که کرده اینه که صدای سینما هم دست خودمون هست و میتونیم از رادیو ماشین صدای سینما رو پلی کنیم.
شهرهای تهران و کرج و قم و شیراز و مشهد و اصفهان و احتمالا تبریز هم سینما ماشین رو دارن میارن. کلا خیلی حال میده این سینما در ماشین .
پیشنهاد میکنم ی بار امتحانش کنید...
سایت ایران تیک یک سایت هست که با ادرس irantic.com در دسترس هست و بلیت سینما و بلیط کنسرت و بلیط تئاتر رو میتونید ازش تهیه کنید. قیمت بلیط ها با تخفیف ویژه هستند.

این نظر توسط هر روز آخرین خبر استخدامی را برات اس ام اس میفرستیم در تاریخ 1393/10/09 و 4:10 دقیقه ارسال شده است

سلام وقت بخیر

اگه تمایل داری هر روز آخرین اخبار استخدامی شرکت ، سازمان های دولتی را دریافت کنی

می تونی به لینک زیر جهت فعال سازی بری

http://sms.mida-co.ir/newsletter/6/estekhtam

این نظر توسط دریافت پنل رایگان به همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 در تاریخ 1393/09/07 و 2:15 دقیقه ارسال شده است

باسلام خدمت شما مدیر عزیز

جهت ثبت نام پنل اس ام اس رایگان با همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 می توانید به آدرس

http://50005.mida-co.ir

مراجعه نمائید.

منتظر حضور گرمتون هستیم

mida-co.ir

این نظر توسط پیشنهاد یک کسب کار هوشمندانه در تاریخ 1393/08/26 و 1:25 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما

این پیام احتمالا آینده ی تجاری شما را متحول خواهد کرد

شما می توانید با حداقل سرمایه ی اولیه ،

صاحب جامع ترین مرکز فروشگاهی و خدماتی شهرتان شوید

جهت کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت WWW.IBP24.ORG مراجعه نمایید

این نظر توسط سامانه پیامک در تاریخ 1393/07/02 و 1:36 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما مدیر محترم
شما می توانید با عضویت در طرح همکاری فروش پنل و خطوط پیامکی از بازدید کننده وبلاک خود درآمد کسب کنید
ابتدا وارد آدرس زیر شوید و مراحل ثبت نام رو کامل نمائید
http://sms.mida-co.ir/hamkar
سپس وارد پنل کاربری شوید و از قسمت شبکه فروش و بازاریابی کد های مربوط به فروش پنل را در سایت خود قراردهید بعد از معرفی هر کاربر به شما 25 درصد سود فروش داده می شود
جهت کسب اطلاعات بیشتر به سایت زیر مراجعه نمائید
mida-co.ir
info@mida-co.ir

این نظر توسط سامانه پیامک در تاریخ 1393/04/20 و 3:57 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما مدیر محترم

برای داشتن یک سامانه حرفه ای و رایگان همین حالا اقدام نمائید. سامانه sms5002.ir به شما یک پنل پیامک کاملا اختصاصی رایگان می دهد با این سامانه پنل ارتباطی جدیدی بین سایت و کاربران خود آغاز کنید. برای فعال سازی همین حالا اقدام نمائید.

جهت ثبت نام به آدرس زیر مراجعه نمائید

sms5002.ir/register.php


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظرتون درمورد مطالب؟
    از کدوم یک از مطلب سایتم خوشتون اومد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 34
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 109
  • بازدید کلی : 4,454
  • پخش انلاین