متن زیر وصیت نامه دانشجوی شهید منصور نظریه میباشد که در سحرگاه 28 صفر ( 4/10/1360 ) مصادف با رحلت حضرت رسول اکرم ( ص ) و شهادت امام حسن مجتبی ( ع ) در یکی از شهرهای اسپانیا به شهادت رسید .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به رهبر انقلاب امام خمینی ، درود بر شهیدان و بر روحانیت مبارز و همه همسنگران و رزمندگان ایران . سلام بر آنها که امامشان را در تمام مدت تنها نگذاشتند و همراه و پیرو خط او بودند .
خداوندا شکر ، شکرت که مرا به پای خود بازخواستی شکرت که مرا به آرزویم رساندی ، تو خودت شاهدی که من آرزویم این بود .
بسم الله الرحمن الرحیم
«ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيلالله امواتاً» اينجانب پاسدار ابراهيم بارگاهي که براي دومين بار عازم جبهه هستم و به سوي شهادت ميشتابم، چون بار اول که در جبهه بودم و لياقت و سعادت شهيد شدن را نداشتم، اين بار ميروم که خداوند، جان ناقابل ما را قبول نمايد و شربت شهادت بنوشم. من ميخواهم به جايي بروم که رجايي و باهنر و بهشتي و مطهري و طالقاني و نواب صفوي و ديگر شهداي مجلس مثل «کامکاري، نيکبخت، زينبي، بيژني، ضرغام، امرالله و ديگر شهدا آنجا باشند.
روح و شخصيت شهيد آنچنان پاک و وارسته شده است که در بدنش و در خونش و حتي در جامعهاش اثر گذاشته است. بدن شهيد، يک جسد متروح است، يعني جسدي است که احکام روح بر آن جاري شده، بدن و جامه شهيد از ناحيه روح و انديشه و حقپرستي و پاک باختگي اش کسب شرافت کرده است.
شهيد اگر در ميدان معرکه، جان به جان آفرين تسليم ميکند، بدون غسل و کفن با همان تن خونآلود و جامه خونآلود دفن ميشود.
اگرچه دنيا، زيبا و دوست داشتني است، دنيا آدم را به طرف خودش ميکشد اما خانه آخرت خيلي از دنيا زيباتر است؛ خيلي از دنيا بالاتر و عاليتر است که آخر کار بايد گذاشت و رفت؛ پس چرا انسان آن را در راه خدا انفاق نکند. اين بدنهاي ما ساخته شده که آخر بميرد پس چرا در راه خدا با خمپاره قطعه قطعه نشود.
پدر و مادرم و خواهرم و همسرم اگر من بدون خداحافظي از شما به جبهه رفتهام، وقت نداشتم خبر بدهم مرا ببخشيد و حلالم کنيد و بر من گريه نکنيد و راهم را ادامه بدهيد....
خداوندا! در چشمانم روشنايي و در دينم بصيرت و در قلبم يقين و در علمم اخلاص و در نفسم سلامت و در روزيم وسعت قرار بده و مرا مادامي که باقي هست، شکرگزار خودت قرار بده .....
والسلام
«شهید ابراهيم بارگاهي»
بسم الله الرحمن الرحیم
بايد بدانيم كه سه چيز انسان را بهشتي و جهنمي ميكند:
1- تفكر
2- سكوت
3- كلام
هر نگاهي نيست در او سودي، و هر كلامي كم نيست در آن ياد خداوند، پس او تقوي است،
و سكوتي كه در آن فكر نباشد پس غفلت است، پس خوشا به سعادت كسي كه نظر او
عبرت است و در سكوتش فكر كردن باشد و حرف زدنش ذكر خدا باشد، گريه كند بر خطايش
و مردم از او در امان باشند. (بابت چشم و زبان و ...) و بايد بدانيم آنچه امروز ممكن است
خداي ناكرده به انقلاب اسلامي ما ضربه بزند فقط هواپرستيها و خودخواهيها و بي
عدالتيها خواهد بود. بكوشيد همه تابع حق باشيد و از تفرقهاندازيها دوري كنيد و بايد
سعي نماييم تا تمامي خواستههايمان را بر خواستههاي خداوند تبارك و تعالي منطبق
گردانيم و هميشه توكل به خداوند و توسل به ائمه (ع) كه امكانپذير ميباشد، داشته
باشيم.
بسم الله الرحمن الرحیم
خوش دارم هیچکس مرا نشناسد
هیچکس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد،
هیچکس از راز و نیازهای شبانهام نفهمد
هیچکس اشکهای سوزانم را در نیمههای شب نبیند
هیچکس به من محبت نکند
هیچکس به من توجه نکند
جز خدا کسی را نداشته باشم
جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم
جز خدا انیسی نداشته باشم
جز خدا به کسی پناه نبرم
بسم الله الرحمن الرحیم
اكنون در فراغ ياران دلخسته ام و دلشكته ام با كدامين عزم كنم كه ميخواهم بيايم اي ياران صبر كنيد، صبر، منهم خواهم آمد .
مرا در اين دنياي فاني تنها نگذاريد ، اكنون تنهاي تنهايم و روحم مشتعل عشق ديدار با اوست ، او را بندگي مي كنم از آن جهت كه به من هستي داد و به او عشق مي ورزم از آنكه به من دوستاني اينچنين داد و از او ميخواهم كه مرا پيش شما آورد .
آري آري چنين است اي برادر روزي مغرور مي شدي به مقام و روزي مغرور مي شوي به ثروت و آنچه براي تو باقي مي ماند اين است ، دنيا تورا فريب داده ، دنيا تو را گول زده است ، آري شيطانها از راه بي راهت كردند و در اعماق گمراهي رهنمونت داده اند ، آري برادر بيا و باهم جامه تن را رها كنيم و عزم جزم كنيم كه هرگز خلاف نكنيم و هرگز گمراه نشويم و از او هم بخواهيم كه اوست مسبب اسباب، اوست مخلق اخلاق ، سخني ديگر دارم و آن اينست :
در روزگاراني دوست داشتم دكتر شوم ، مهندس شوم ، پولدار شوم و آرزوها داشتم ، اما ، اما عشق سوزاند مرا سوزاندني عجيب ....
سیدمحمدجعفرهاشمی گلپایگانی ۱۴/۰۴/۱۳۶۵